همچون پسری خسته که دنبال معافی ست
هر قدر دویدم پی چشمان تو کافی ست!
این پاشنه ها بی تو برای چه بلند است؟
این حلقه که در دست چپم هست اضافی ست
در چشم تو اردو زده یک لشگر یاغی
با این منِ بی اسلحه آخر چه مصافی ست؟!
عاشق نشدی حال مرا خوب بفهمی
در مذهب تو عشق خودش کار خلافی ست!
پایان خوشی نیست برای دلِ در بند
مثل غزلی خسته که پابند قوافی ست.
#فائزه_محمودی
برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 127