شعر و غزل چه داری؟ 3

ساخت وبلاگ

پشت رُل، ساعت حدودا پنج ، شاید پنج و نیم

داشتم یک عصر بر می گشتم از عبدالعظیم


ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ

از کنارت رد شدم ، آرام گفتی: مستقیم!


زل زدی در آینه اما مرا نشناختی

این منم که روزگارم کرده با پیری گریم


رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند

رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم


بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود و عشق

گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم" :


یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان

خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:


"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست

تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"


شیشه را پایین کشیدی رند بودی از نخست

زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم


موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز:

"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"


گفتم آخر شعر تلخی بود ،با یک پوزخند

گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم...


کاظم بهمنی

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 308 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43