اسمشم سید مجیده، نه مشتبا

متن مرتبط با «13 سال به بالا» در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا نوشته شده است

چرا به من نگفتی...

  • بعد از دو سال بری وبلاگ بلاگفات اونم به دلیل اینکه کارت بهش افتاده! و اتفاقی یه سر به "وبلاگ دوستان" بزنی... اونجا فقط یه وبلاگ ثبت شده باشه.... و آخرین پستش مربوط به دو سال پیش باشه و تو تازه دیده باشیش... و بعد از دیدنش مدام با خودت تکرار کنی "چرا به من نگفتی... چرا به من نگفتی؟...", ...ادامه مطلب

  • لعنت به این آوار

  • دلم داره میترکه و هیچ کاری از دستم برنمیاد عکسها رو ندیدم ...طاقت نداشتم یکی از بچه ها داشت یه عکسو تعریف میکرد... باباهه نشسته بود روی آوار و عروسک بچه ش دستش بود... هیجی جانسوز تر از گریه های یه مرد نیست... دیگه حالا حسابشو بکنید چندین نفر یتیم چندن و چندین نفر بی کس و چند هزار نفر آواره... دمای هوا اونجا 0 درجه س...  خدا کنه لااقل جای خواب داشته باشن..., ...ادامه مطلب

  • باید حواسم بیشتر به خودم باشه، دفعه بعد نوبت خودمه!

  • این پست رو یادتونه؟ که خریدای عیدمو برده بودن ایلام... امروز رسیدم شهرمون؛ از اتوبوس که پیاده شدم چمدونم نبود!, ...ادامه مطلب

  • ایمان داشتن به خدا تنها کافی نیست، به خدا باید اعتماد داشت

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">,ایمان,داشتن,نیست،,اعتماد ...ادامه مطلب

  • به نام خدایی که مرا دلتنگ تو آفرید

  • هوایت بدجور مرا درگیر کرده. نفس گیر شده هوای اینجا. دلم بال زدن در صحن و سرایت را هوس کرده. نشستن روبه روی ضریح قشنگ طلایی ات، روبه روی پنجره فولادت و هی هوای کنارت بودن را نفس کشیدن این حجم از بی تابی ام را پر کن و چرا طبیعی نیست این حجم از دلتنگی برای تو و خواهرت. که این روز ها دلم میل بودن کنار شماها را دارد. میل همانند پارسال همین موقع، قم را، و دو سال پیش همین موقع مشهد را. من دلتنگی را تاب,خدایی,دلتنگ,آفرید ...ادامه مطلب

  • این داستان: قضیه سوراخ دستشویی که به ازدواج منجر شد

  • چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ قسمتی از درس رسیده بودند، نمیدانم کدام قسمت درس بوده که این خاطره را تعریف کرده،شاید حدود ۲۰ سال پیش، سر کلاسهایش گفته بود: پسر داداشم رفته بود دستشویی. بچه بود. دستشویی هم از آن قدیمی ها که عمق داشت و خیلی بزرگ بود و آدم موقع نشستن رویش پاهایش درد میگرفت. تعریف کرده بود که دستشویی ته حیاط بود. جای مخوف خانه . شب های زمستان صدای باد می آمد و درخت ها تکان میخو,داستان,سوراخ,دستشویی,ازدواج ...ادامه مطلب

  • شاید 21 سال پیش...

  • من و مریمو بردن توی یه مطب گوش سوراخ کنی. مریم بی تابی میکرد و من ریلکس وارانه روی صندلی نشستم. چیزی که یادم میاد اینه که به فاصله ی چند قدم اون آقاهه نشست روی صندلی روبه رویی م، یه چشمشو بست ، با اون یکی چشمش گوشمو هدف گرفت و شلیک کرد. اینچنین بود که گوشم سوراخ شد! این در حالیه که خانواده میگن خاطره ت اشتباهه و از فاصله ی نزدیک، و نه چند متری مورد شلیک قرار گرفتی... ولی خب من همون شلیک از راه دور توی ذهنم ثبت شده :| ,شاید ...ادامه مطلب

  • 29 به علاوه 1

  • حس سردرگمی دارم من امسال می خواستم رای بدم ولی واقعا موندم چیکار کنم که به کی رای بدم  هرچی نگاه کردم ببینم کدوم بهتره دیدم هر کدوم دارن پته اون یکی رو میریزه رو اب  از قضا پاشدم اومدم تهران شناسنامه ام رو هم نیاوردم یادم رفت :| اومدم برگردم این همه راه رو دیدم ارزش نداره امسال رای نمیدم بجاش فکر می, ...ادامه مطلب

  • به خانه بر میگردیم

  • روزای عجیبی رو گذروندم. دلم شکست، از ته دل خندیدم، از یه سری چیزا متنفر شدم، دلتنگ شدم، جنگیدم، تلاش کردم، کارد به استخونم رسید و ساکت موندم، گله کردم، بغض کردم، شاد شدم، هدیه گرفتم... و خلاصه اینکه سه هفته ی پر تنش رو گذروندم. سه هفته ای که حداقل با, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 13

  • قربان جهانی که در آن جنگ نباشد مشت و لگد و سیلی و اوردنگ نباشد از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل پیوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد باهم نستیزند سپیدان و سیاهان دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد در باغ وفا مرغ بد آواز نیابیم در بزم صفا ساز بد آهنگ نباشد , ...ادامه مطلب

  • ری به ری

  • ما توی گویشمون به روبه رو میگیم ری به ری این تیمه که لباسش قرمزه یکیشون اسمش ری به ریه! مسقره ها با این اسماشون! حتما اسم داداششم "پشت سره" :دی +شب نیمه ی ماه رجبه.بی منت دعا کنیم همو... که مقبول افتد ان شالله. دعاگو هستم, ...ادامه مطلب

  • 23 سال، تمام!

  • یکی از سخت ترین کارهای دنیا هم اینه که به کسی که تولدشه بفهمونی چند سالشه! و من سالهاس درگیر این موضوعم و فکر میکنم باید در این زمینه رسالتم رو به انجام برسونم! مثلا امشب 50_60 نفر سر 22 یا 23 ساله بودن داشتن همدیگه رو قانع میکردن و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیدیم! هر کس حرف خودشو قبول داشت! :دی +آد, ...ادامه مطلب

  • بهار

  • نماد بهار واسه من سرزمینیه که آنه شرلی سوار بر کالسکه ی تک اسبش از بین اون همه درخت شکوفه رد میشد... در حالی که روی سرش شکوفه های صورتی میریخت..., ...ادامه مطلب

  • حیدر از این به بعد، بعد از غصه؛ شب به پهلوی خود نمیخوابد...

  • در کوچه چرا نشانی از بوی تو نیست؟! این ها که زمین ریخته، گیسوی تو نیست!؟ این دود برای چیست؟! اینجا چه شده؟! پس حلقه ی در کجاست؟ پهلوی تو نیست؟ علی عطری +دوستان شیرازی: فردا صبح استاد فرهمند و فردا عصر نزار قطری در حرم شاهچراغ برنامه دارن. , ...ادامه مطلب

  • شنبه های مزخرف

  • این هفته هم گذشت و تو مولا نیامدی این شنبه ها بدون تو آقا مزخرف است علی جعفر زاده زیبا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها