اسمشم سید مجیده، نه مشتبا

متن مرتبط با «وقایع روز 13 بهمن سال 1357» در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا نوشته شده است

یک روزی باید برای همیشه رفت...

  • شب ها خواب ندارم. تا وقت روشن شدن روز بیدارم. بیتابم. یک نیمم اینجاس، در این شهر، در غربت؛ نیم دیگرم آنجا. اینجا که هستم بی تابِ آنجا و آنجا که هستم بی تاب اینجا بودن شاید نه اما راستش دلتنگ اینجایم. , ...ادامه مطلب

  • شاید 21 سال پیش...

  • من و مریمو بردن توی یه مطب گوش سوراخ کنی. مریم بی تابی میکرد و من ریلکس وارانه روی صندلی نشستم. چیزی که یادم میاد اینه که به فاصله ی چند قدم اون آقاهه نشست روی صندلی روبه رویی م، یه چشمشو بست ، با اون یکی چشمش گوشمو هدف گرفت و شلیک کرد. اینچنین بود که گوشم سوراخ شد! این در حالیه که خانواده میگن خاطره ت اشتباهه و از فاصله ی نزدیک، و نه چند متری مورد شلیک قرار گرفتی... ولی خب من همون شلیک از راه دور توی ذهنم ثبت شده :| ,شاید ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 13

  • قربان جهانی که در آن جنگ نباشد مشت و لگد و سیلی و اوردنگ نباشد از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل پیوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد باهم نستیزند سپیدان و سیاهان دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد در باغ وفا مرغ بد آواز نیابیم در بزم صفا ساز بد آهنگ نباشد , ...ادامه مطلب

  • 23 سال، تمام!

  • یکی از سخت ترین کارهای دنیا هم اینه که به کسی که تولدشه بفهمونی چند سالشه! و من سالهاس درگیر این موضوعم و فکر میکنم باید در این زمینه رسالتم رو به انجام برسونم! مثلا امشب 50_60 نفر سر 22 یا 23 ساله بودن داشتن همدیگه رو قانع میکردن و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیدیم! هر کس حرف خودشو قبول داشت! :دی +آد, ...ادامه مطلب

  • روز مهندس رو عمدا انداختن تو اسفند که تو خونه تکونی بیشتر صداشون کنن ذوق کنن...

  • سر درد شدم بس که ز احساس تو گفتم تجویز شد از روی لبت استامینوبوس شرط پدرت بود مهندس شوم اخر ما شاعرکان را چه به سینوس و کسینوس |ابولفضل عصمت پرست| ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • مکالمه ی این روزها موقع خرید

  • +کارت را تحویل میدهم در حالی که میگویم: تخفیف دانشجویی هم بدین -چی میخونین؟ +تغذیه -چی بخورم چاق شم؟! (کارت را میکشد از حسابم کم میشود پیامک بانک ملی می آید، کارت و رسید را تحویل میدهد) +در حالی که تشکر و خداحافظی میکنم:شما فعلا سیب زمینی بخورین تا من درسم تموم شه!, ...ادامه مطلب

  • 13 سال به دنبال حسینی شدن است

  • بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست داغی خاک برایش همه مثل چمن است دست خطی حسنی داشت که ثابت می کرد  سیزده سال به دنبال حسینی شدن است جان سر دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو ،جان من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی …  تیرها ! پر بگشایید که او هم حسن است نه فرات و نه زمین ، هیچ کسی درک نکرد  راز این تشنه که آماده ی دریا شدن است مثل زنبور بر او تیر فرو می ریزد  هر که را این همه کندوی عسل در دهن است مشتری های فراوان فراوان دارد  هر کسی نقره – طلا ، هر که عقیق یمن است,13 سال به بالا,وقایع روز 13 بهمن سال 1357,13 بهمن سال 57 ...ادامه مطلب

  • پیراهن و شال مشکی آماده کنید/ یک روز دگر تا به محرم مانده

  • بچه که بودم بابام میگفت اگر جنگ شه اولین کسی که میره منم... تو خیالاتم بابامو میدیدم که تک و تنها توی یه جنگه... چقدر من اون موقع ها دلهره ی جنگ داشتم...که نکنه اتفاقی بیفته بابام بره... بمیرم برات رقیه هم جنگو دیدی هم سر بریده ی باباتو...,پیراهن و شال مشکی آماده کنید,پیراهن و شال محرم,پیراهن شال ...ادامه مطلب

  • توی 11 سالگی هم عاشق جراحی مغز و اعصاب شده

  • عشق یک چیزیه که یک دفعه از داخل به وجود میاد که هنوز نتونستیم علتشو درک کنیم... شبکه نسیم_الان_برنامه دور همی مهمونشون دکتر سمیعی هست!, ...ادامه مطلب

  • یعنی میبینیم همچین روزیو؟

  • صاحب عصر دگر طاقتمان رفت به باد تا محرم نشده گر به صلاح است بیا +کاش بیای..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها