اسمشم سید مجیده، نه مشتبا

متن مرتبط با «شعر ارباب صداي قدمت مي آيد» در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا نوشته شده است

شعر و غزل چه داری؟ 13

  • قربان جهانی که در آن جنگ نباشد مشت و لگد و سیلی و اوردنگ نباشد از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل پیوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد باهم نستیزند سپیدان و سیاهان دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد در باغ وفا مرغ بد آواز نیابیم در بزم صفا ساز بد آهنگ نباشد , ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 10

  • از چاله بیرون میزدم تا چاه راهِ فرار از خویشتن باشد...  ای تف به هرچه دل...  همان بهتر، آدم فقط چشم و دهن باشد...!  علیرضا آذر, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 12

  • کاش میشد زندگی تکرار داشت  لااقل تکرار را یکبار داشت  ساعتم برعکس میچرخید و من  برتنم میشد گشاد این پیرهن  آن دبستان ،کودکی ،سرمشق آب  پای مادر هم برایم جای خواب  خود برون میکردم از دلواپسی  دل نمیدادم به دست هر کسی    عمر هستی ، خوب و بد ، بسیار نیست  حیف هرگز قابل تکرار نیست ... , ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 11

  • 1. کلیک 2.جوابیه: در کناری منتظر بودم حدودا پنج و نیم تا که پیچیدی به چپ، آرام گفتم: «مستقیم» زل زدی در آینه، دیدم، به جا آوردمت یادم آمدم روزگاری را که رفتی با نسیم رادیو را باز کردی تا سکوتت نشکند رادیو، اشعار نابی خواند از تو در قدیم شیشه را پایین کشیدم تا که بغضم نشکند زیر لب گفتم: «خوشم می, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 8

  • عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرمایی؟! از راه صلاح آیم ...یا از در رسوایی؟! +بگو لامصب، دهع! +تیریپ عاشقانه طوری :)), ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟6

  • ماه من چهره براَفروز که آمد شبِ عید  عید بر چهره چون ماهِ تو می باید دید... شهریار, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 7

  • ساعتم تنظیم مى گردد به وقت کربلا هم قدیماً هم جدیداً دوستت دارم حسین!, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 4

  • حالتی بین گریه و خنده، بین خوابیدن و نخوابیدن مثل یک مرد خسته ی جنگی با تمام وجود جنگیدن حالتی منقلب بدون وضو، بی سلوک و سُجود و سجاده مایعی لای مردمک هایت مثل بغضی که سالها مانده ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ ۲

  • اول روضه می‌رسد از راه قد بلند است و پرده‌ها کوتاه آه از آنشب که چشم من افتاد پشت پرده به تکه ای از ماه بچه‌ی هیأتم من و حساس  به دو چشم تو و به رنگ سیاه مویت از زیر روسری پیداست  دخترِه ... ، لا اله الا الله! ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • شعر و غزل چه داری؟ 3

  • پشت رُل، ساعت حدودا پنج ، شاید پنج و نیم داشتم یک عصر بر می گشتم از عبدالعظیم ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم ، آرام گفتی: مستقیم! زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم بخت بد, ...ادامه مطلب

  • ارباب صدای قدمت می آید

  • عجیییب محرم ها دلم میخواد پسر باشم!,ارباب صدای قدمت می آید,شعر ارباب صدای قدمت می آید,شعر ارباب صداي قدمت مي آيد,ارباب صدای قدمت می آید هنگامه اوج ماتمت می آید ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها