من و مریمو بردن توی یه مطب گوش سوراخ کنی. مریم بی تابی میکرد و من ریلکس وارانه روی صندلی نشستم. چیزی که یادم میاد اینه که به فاصله ی چند قدم اون آقاهه نشست روی صندلی روبه رویی م، یه چشمشو بست ، با اون یکی چشمش گوشمو هدف گرفت و شلیک کرد. اینچنین بود که گوشم سوراخ شد! این در حالیه که خانواده میگن خاطره ت اشتباهه و از فاصله ی نزدیک، و نه چند متری مورد شلیک قرار گرفتی... ولی خب من همون شلیک از راه دور توی ذهنم ثبت شده :| ,شاید ...ادامه مطلب