اسمشم سید مجیده، نه مشتبا

متن مرتبط با «دوراهی به انگلیسی» در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا نوشته شده است

چرا به من نگفتی...

  • بعد از دو سال بری وبلاگ بلاگفات اونم به دلیل اینکه کارت بهش افتاده! و اتفاقی یه سر به "وبلاگ دوستان" بزنی... اونجا فقط یه وبلاگ ثبت شده باشه.... و آخرین پستش مربوط به دو سال پیش باشه و تو تازه دیده باشیش... و بعد از دیدنش مدام با خودت تکرار کنی "چرا به من نگفتی... چرا به من نگفتی؟...", ...ادامه مطلب

  • لعنت به این آوار

  • دلم داره میترکه و هیچ کاری از دستم برنمیاد عکسها رو ندیدم ...طاقت نداشتم یکی از بچه ها داشت یه عکسو تعریف میکرد... باباهه نشسته بود روی آوار و عروسک بچه ش دستش بود... هیجی جانسوز تر از گریه های یه مرد نیست... دیگه حالا حسابشو بکنید چندین نفر یتیم چندن و چندین نفر بی کس و چند هزار نفر آواره... دمای هوا اونجا 0 درجه س...  خدا کنه لااقل جای خواب داشته باشن..., ...ادامه مطلب

  • باید حواسم بیشتر به خودم باشه، دفعه بعد نوبت خودمه!

  • این پست رو یادتونه؟ که خریدای عیدمو برده بودن ایلام... امروز رسیدم شهرمون؛ از اتوبوس که پیاده شدم چمدونم نبود!, ...ادامه مطلب

  • ایمان داشتن به خدا تنها کافی نیست، به خدا باید اعتماد داشت

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">,ایمان,داشتن,نیست،,اعتماد ...ادامه مطلب

  • به نام خدایی که مرا دلتنگ تو آفرید

  • هوایت بدجور مرا درگیر کرده. نفس گیر شده هوای اینجا. دلم بال زدن در صحن و سرایت را هوس کرده. نشستن روبه روی ضریح قشنگ طلایی ات، روبه روی پنجره فولادت و هی هوای کنارت بودن را نفس کشیدن این حجم از بی تابی ام را پر کن و چرا طبیعی نیست این حجم از دلتنگی برای تو و خواهرت. که این روز ها دلم میل بودن کنار شماها را دارد. میل همانند پارسال همین موقع، قم را، و دو سال پیش همین موقع مشهد را. من دلتنگی را تاب,خدایی,دلتنگ,آفرید ...ادامه مطلب

  • این داستان: قضیه سوراخ دستشویی که به ازدواج منجر شد

  • چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ قسمتی از درس رسیده بودند، نمیدانم کدام قسمت درس بوده که این خاطره را تعریف کرده،شاید حدود ۲۰ سال پیش، سر کلاسهایش گفته بود: پسر داداشم رفته بود دستشویی. بچه بود. دستشویی هم از آن قدیمی ها که عمق داشت و خیلی بزرگ بود و آدم موقع نشستن رویش پاهایش درد میگرفت. تعریف کرده بود که دستشویی ته حیاط بود. جای مخوف خانه . شب های زمستان صدای باد می آمد و درخت ها تکان میخو,داستان,سوراخ,دستشویی,ازدواج ...ادامه مطلب

  • 29 به علاوه 1

  • حس سردرگمی دارم من امسال می خواستم رای بدم ولی واقعا موندم چیکار کنم که به کی رای بدم  هرچی نگاه کردم ببینم کدوم بهتره دیدم هر کدوم دارن پته اون یکی رو میریزه رو اب  از قضا پاشدم اومدم تهران شناسنامه ام رو هم نیاوردم یادم رفت :| اومدم برگردم این همه راه رو دیدم ارزش نداره امسال رای نمیدم بجاش فکر می, ...ادامه مطلب

  • به خانه بر میگردیم

  • روزای عجیبی رو گذروندم. دلم شکست، از ته دل خندیدم، از یه سری چیزا متنفر شدم، دلتنگ شدم، جنگیدم، تلاش کردم، کارد به استخونم رسید و ساکت موندم، گله کردم، بغض کردم، شاد شدم، هدیه گرفتم... و خلاصه اینکه سه هفته ی پر تنش رو گذروندم. سه هفته ای که حداقل با, ...ادامه مطلب

  • ری به ری

  • ما توی گویشمون به روبه رو میگیم ری به ری این تیمه که لباسش قرمزه یکیشون اسمش ری به ریه! مسقره ها با این اسماشون! حتما اسم داداششم "پشت سره" :دی +شب نیمه ی ماه رجبه.بی منت دعا کنیم همو... که مقبول افتد ان شالله. دعاگو هستم, ...ادامه مطلب

  • بهار

  • نماد بهار واسه من سرزمینیه که آنه شرلی سوار بر کالسکه ی تک اسبش از بین اون همه درخت شکوفه رد میشد... در حالی که روی سرش شکوفه های صورتی میریخت..., ...ادامه مطلب

  • حیدر از این به بعد، بعد از غصه؛ شب به پهلوی خود نمیخوابد...

  • در کوچه چرا نشانی از بوی تو نیست؟! این ها که زمین ریخته، گیسوی تو نیست!؟ این دود برای چیست؟! اینجا چه شده؟! پس حلقه ی در کجاست؟ پهلوی تو نیست؟ علی عطری +دوستان شیرازی: فردا صبح استاد فرهمند و فردا عصر نزار قطری در حرم شاهچراغ برنامه دارن. , ...ادامه مطلب

  • شنبه های مزخرف

  • این هفته هم گذشت و تو مولا نیامدی این شنبه ها بدون تو آقا مزخرف است علی جعفر زاده زیبا, ...ادامه مطلب

  • بیایان هم از سوز آه من، گرفته شراره به دامانش

  • مامانم به خانم همسایه گفته بود که من دلم روضه میخواد پرسیده بود: جاییو سراغ نداری؟ گفته بود روضه ی فلان آرایشگاه امشب شب آخرشه. رفتیم. باورتون نمیشه...همه شبیه هم بودن...! دماغا، رنگ موها، تیپا... ولی دمشون گرم با این معرفتشون... تو حادثه کربلا داش مشتیا رفتن کمک امام... مقیدا موندن استخاره گرفتن، بد اومد! بشنویم: سه ساله پس از رنج صد ساله، رسیده نفس های پایانش, ...ادامه مطلب

  • 13 سال به دنبال حسینی شدن است

  • بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست داغی خاک برایش همه مثل چمن است دست خطی حسنی داشت که ثابت می کرد  سیزده سال به دنبال حسینی شدن است جان سر دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو ،جان من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی …  تیرها ! پر بگشایید که او هم حسن است نه فرات و نه زمین ، هیچ کسی درک نکرد  راز این تشنه که آماده ی دریا شدن است مثل زنبور بر او تیر فرو می ریزد  هر که را این همه کندوی عسل در دهن است مشتری های فراوان فراوان دارد  هر کسی نقره – طلا ، هر که عقیق یمن است,13 سال به بالا,وقایع روز 13 بهمن سال 1357,13 بهمن سال 57 ...ادامه مطلب

  • پیراهن و شال مشکی آماده کنید/ یک روز دگر تا به محرم مانده

  • بچه که بودم بابام میگفت اگر جنگ شه اولین کسی که میره منم... تو خیالاتم بابامو میدیدم که تک و تنها توی یه جنگه... چقدر من اون موقع ها دلهره ی جنگ داشتم...که نکنه اتفاقی بیفته بابام بره... بمیرم برات رقیه هم جنگو دیدی هم سر بریده ی باباتو...,پیراهن و شال مشکی آماده کنید,پیراهن و شال محرم,پیراهن شال ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها